سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دلتنگی نظر بدهید

یادمان رفت کوچه ها سردست

بازی کودکانه ما بی رنگ ست

یادمان رفت قدیم کهنه شده ست

هر چیز نویی نو شده ست

یادمان رفت گریه کنیم

گریه بوی دلتنگی ندارد

یادمان رفت

از شب 

بپرسیم

آدرس مهتاب را

در دلتنگی غروب

سحرگاهان

//حسام الدین شفیعیان//منتظر//




برچسب ها : حسام الدین شفیعیان  ,


      

این روزها دلم بوی نم نم باران میدهد

دلم دیگر دل نیست سنگ نوشته ایست کهنه

این روزها روحم از دلتنگی شبهای بی رنگ قصه ندارد

احساس میکنم جایی دور مرده ام

میان مردابی در آرزوهایم دست و پا میزنم

این روزها مردن دلم را ترجمه میکنم

//حسام الدین شفیعیان//آدم برفی//منتظر//




برچسب ها : حسام الدین شفیعیان  ,


      
گلبانو نظر بدهید

کاروان رفت 

بی امان رفت

پای پیاده رفت

گلبانو پشت پنجره گریه میکرد

کاروان رفت

ازپشت پنجره چشمی خیس

نگاه میکرد به آنها 

آه از ته دل

خواست شود که بشود

اتصال برقرار

گلبانو السلام

السلام علیک

یا

علی بن

موسی 

الرضا

والسلام

//آدم برفی//ح.ا.ش//




برچسب ها : حسام الدین شفیعیان  ,


      

روزی کودکی بی امان

گریه برد پیش مادر 

گفت ای پسرم بهر چه گریانی

گفت پسر بهر رفتن مادر

پسر رفت به پابوس آن حرم

و شد زمان زود گذران

و مادر گریان بی امان

بر تابوت 

نگاه میکرد

پرچمی نقش بسته و زیبا

بر تابوت

پسر بزرگ شده بود

ومادر 

که

مسافر 

حرم شده بود

//آدم برفی//ح.ا.ش//




برچسب ها : حسام الدین شفیعیان  ,


      

مرد با دیدن میهمان ها رنگش سفید شده بود:هنوز سفره ی خالی خانه را پر نکرده بود.بعد از سلام و احوالپرسی به بهانه ای از میهمان ها غذر خواهی کرد:و دروغی را گفت که حالش بد است و باید برود:میهمان ها بسیار جا خورده بودند چون از راه دور آمده بودند مرد بیرون رفت چند قدمی که رفت مردی او را صدا زد:مرد گفت آدرس نمی دانم و اخم هایش را در هم کرد.

مرد گفت آدرس روی پاکت است شما میهمان آقا هستید.

به پاکت نگاه کرد 4نفر و به میهمان ها تعداد درست بود"و اشکهایش که حلقه میزدند بر روی پاکت.

ح.س.ا.م الدین ش.ف.ی .ع ی.ا.ن




برچسب ها : حسام الدین شفیعیان  ,


      
<   <<   6   7   8      >